بارها و بارها عبارت MVP: Minimum Viable Product یا «حداقل محصول قابلعرضه» به گوشمان خورده است؛ اما حقیقت این واژگان چیست؟
تعریف حداقل و محصول از خود کلمه پیداست؛ اما قابل عرضه قسمتی است که درک آن نیاز به وضوح بیشتری دارد. محصول قابل عرضه یعنی محصولی که ارزش مورد انتظار مشتری را برآورده کند. این محصول لزوما توسط مشتری خریداری نمیشود بلکه صرفا این ظرفیت را دارد که توسط مشتری امتحان شود و مشتری آن را به عنوان یکی از گزینههای خود ببیند. کلید موفقیت در دستیابی به چنین محصولی در حفظ توازن میان قابلیت عرضه با حداقلی است که برای محصول تعریف میکنیم. در کنار این موارد باید کسب اطمینان کنیم که این محصول نیازی واقعی از مردم را برطرف میکند.
برای رسیدن به محصولی که حائز این ویژگی باشد و در چارچوب تعریف حداقل محصول قابل عرضه بگنجد، باید مسیر خاصی پیموده شود. مسیری که گام به گام آن را دنبال میکنیم:
تمرکز بر یک شخصیت
بیایید فرض کنیم که در مورد بازار تحقیق کرده اید، راه حل خود را با چند مشتری احتمالی امتحان کرده اید و نهایتا بر اساس این بررسیها، چندین شخصیت فرضی به عنوان مشتریهای بالقوه خود ساختهاید. حال بر اساس بازاری که تعریف کردهاید چطور تصمیم می گیرید که اول چه چیزی بسازید؟ تمرکز بر روی حل مشکل یک شخصیت می تواند شروع خوبی باشد.
کلید MVP این است: نیازی نیست نیاز همه بازار را تامین کنید. اگر سعی دارید تمام شخصیتهایتان را در MVP پوشش دهید، پس هدف استفاده از MVP را اشتباه فهمیده اید، شاید هم شخصیتهای اشتباهی تعریف کردهاید. شخصیتهای شما باید حدی از تفاوت را داشته باشند که یک MVP، نیازهای همه آنها را پوشش ندهد. هدف MVP کاهش ریسک از طریق معتبرسازی فرضیههایتان در خصوص مشتری و محصول با کمترین هزینه است. راهکاری است برای راه یافتن سریع و بهینه به بازار برای یادگیری و تکرار تجربهها در تعامل با کاربران واقعی. اگر کاربران زیادی را مورد هدف قرار دهید و بخواهید نیاز همه آنها را پوشش دهید، به دنبال یک تخیل دست نیافتی هستید.
به عنوان مثال TAP30 را در نظر بگیرید. وقتی TAP30 شروع به کار کرد، تنها شخصیتی که تعریف کرده بود، فردی بود که به دنبال گرفتن تاکسی دربست بود؛ اما در طی زمان، دیگر شخصیتها را هم پوشش داد چنانکه به تازگی سرویس لاین را برای مسافران هم مسیر به خدماتشان افزودهاند؛ اما TAP30 نسخه اولیه را خیلی ساده شروع کرد. TAP30 به جای سعی در پوشش همه چیز، بخشی کوچکی از نیازها را پوشش داد و آن را برای کاربران هدف منتشر کرد. سپس با استفاده از بازخورد کاربران مسیر تکامل محصولش را مشخص کرد.
نیاز در برابر خواسته
وقتی شخصیت هدف خود را انتخاب کردید، باید به یک سری سوال اساسی پاسخ دهید. چه ویژگی را در MVP خود قرار دهیم؟ چطور از اینکه مسیرمان از شخصیت موردنظر فاصله نگرفته است اطمینان حاصل کنیم؟
پرداختن به این موضوع را با پرسیدن این سوالات شروع کنید: “آیا کاربران به این ویژگی برای حل مشکلاتشان نیاز دارند، یا این ویژگی را برای حل مشکلشان می خواهند؟”
نیازها ویژگیهایی هستند که حتما باید در محصول وجود داشته باشند. باز هم TAP30 را در نظر بگیرید، یک کاربر به ارائه مکان دقیق سوار شدن، دانستن اینکه سوار چه ماشینی شود، و ارائه جزئیات پرداخت برای پرداخت هزینه حمل و نقل خود نیاز دارد.
خواستهها، ویژگیهایی هستند که با فراهم کردن تجربه کاربری بهتر، کاربر را به استفاده از محصول شما متقاعد می کنند. یک کاربر TAP30 ممکن است در جای شلوغی باشد و بخواهد مکان سوار شدن را تغییر دهد، یا عکس راننده را ببیند تا بداند چه کسی برای رساندن او خواهد آمد. این ویژگیها مفید هستند، اما برای عملکرد اصلی برنامه ضروری نیستند. اگر در مورد کلیت استفاده یا اینکه چیزی هر چند وقت مورد استفاده قرار میگیرد، شک دارید، احتمالا آن چیز یک خواسته است و یک نیاز نیست.
یک MVP خوب، تمام نیازهای شخصیت هدف و میزانی از خواستههایش را برای اطمینان از اینکه محصول معتبری تولید کرده اید و مردم مایل به استفاده از محصول شما هستند یا نه، مورد پوشش قرار می دهد. انتخاب خواستهها به محصول و کار شما وابسته است؛ اما خواستههایی را انتخاب کنید که بلافاصله شما را متمایز می کنند. TAP30 ویژگیهایی مانند ردیابی در لحظه و پرداخت خودکار کارت اعتباری را برای ایجاد تفاوتهای متمایز با شرکتهای تاکسیرانی انتخاب کرد. اطلاع در لحظه از مکان راننده پیش از دریافت سرویس از ملزومات عملکرد اصلی نیست؛ اما خواستهای است که TAP30 حدس میزد تا اندازهای برای غلبه بر هزینههای متغیر محصولات موجود مفید باشد. MVP شما بایستی به منظور شروع تست و تایید اعتبار محصولتان تنها بر روی چیزهای ضروری متمرکز باشد.
انتخاب خواستهها
اما محصول ما کدام خواستهها را در بربگیرد؟ چطور بدانیم کدام ویژگیها ارزش سرمایه گذاری را دارند و چه چیزهایی فقط از نظر یک کاربر جالب بودهاند؟ پیشنهاد میکنم تست کاربر را به صورت دورهای هنگام ساخت MVP بکار بگیرید. به طور کامل بر روی یک ویژگی خاص سرمایهگذاری نکنید. درعوض، با تست کردن بفهمید هر فرد چقدر از آن استفاده می کند و اگر کار نکرد، چقدر ناامید می شوند یا اینکه چقدر از عمل کردن آن هیجان زده می شوند.
برای مثال، اگر یک درگاه پرداخت میسازید، و حدس میزنید شخصیتهایتان افرادی هستند که آگاهی زیادی در مورد کارت اعتباری و امنیت دارند، امکان استفاده از Bitcoin ویژگیای است که میتوانید آن را بکار ببرید. اما قبل از پیادهسازی تمام ارتباطات مورد نیاز پشتیبانی Bitcoin، میتوانید یک کلید Bitcoin با بنر به زودی روی کلیک یا بالای آن ایجاد کنید. سپس وقتی هنوز کاملا پشتیبانی نشده، ببینید مردم چقدر سعی در استفاده از Bitcoin برای پرداخت دارند. یا قسمتی برای ثبت نام کاربران جهت اطلاعرسانی از زمان ایجاد امکان استفاده از Bitcoin بسازید. روی ویژگیهایی که از آن استفاده نمیشود سرمایهگذاری نکنید، و ویژگیهایی که ارزشی نمیافزایند را حذف کنید.
انتشار و تکرار
به یاد داشته باشید MVP به معنای حداقل محصول قابل عرضه است. به تکرار با در نظر گرفتن ویژگیهایی از دیگر شخصیتها برای ساخت MVP با حداقل ویژگیهای قابل عرضه (MVF: Minimum Viable Features) ادامه دهید. گروههای MVF می توانند به ترکیب MVP های بعدی اضافه شوند.
انتشار MVP به معنای آمادگی برای ورود به بازار و راهاندازی جهانی نیست. احتمالا به تکرار بیشتر و یافتن دستهای از ویژگیهای اصلی که تست، اعتبارسنجی، و استفاده شدهاند، نیاز خواهید داشت. ممکن است متوجه نیاز به ترکیب تعدادی MVP قبل از آمادگی برای ورود به بازار شوید. وقتی شرایط ورود به بازار را خواهید داشت که به حداقل محصول قابل عرضه در بازار (MMP: Minimum Marketable Product) رسیده باشید.