آزمون سنجش میزان خلاقیت در حل مشکلات
آیا شما همیشه برای مشکلات خود راهحل پیدا میکنید؟
بسیاری از کارشناسان معتقدند میزان استفاده از خلاقیت در حل مشکلات مستلزم این است که آدمها عقاید قدیمی خود را به چالش بکشند و ببینند دنیا اصلا چطور کار میکند. برای مثال، عقیدهی شایع این است که میانبُرهای روانی که همگی برای حل مشکلات بر آنها تکیه میکنیم، مانع و سدی در برابر تفکر خلاقانه است. اما وقتی افکارتان به تجربیات گذشته زنجیر شده، چطور میتوانید در طرز تفکرتان نوآوری داشته باشید و مسائل را خلاقانه حل کنید؟
طبق تحقیقات مغز بر اساس تجارب گذشته مدلهایی از دنیا میسازد و به این ترتیب از قبل تجربههای جدید را پیشبینی میکند و سپس بنا بر دادههای تجربی یا شناختی که به دست میآورد این پیشبینیها را تایید یا اصلاح میکند. اگر این مکانیسم پیشبینیکننده در ذهنمان را برای وظیفهی شناختیِ حل مسئله به کار ببندیم، میبینیم که مغز ما، به وسیلهی پیشبینی انواع راهحلها بر اساس تجربیات گذشته، گلچینی از راهحلها را برای مشکلی معین و مفروض تولید میکند. ما از دادههای تجربی یا شناختی مشکل فعلی، مدل یا الگوهای ذهنی خود را اصلاح میکنیم تا بر اساس راهحلهایی که قبلا برای مشکلی مشابه ارائه کرده بودیم، راهحلی موثر برای آینده به دست بیاوریم. در نهایت با استناد به شرایط شرح داده شدهی مشکل، راهحل مشخصی برای مشکل حال حاضر به دست میآوریم.
ولی اگر تمامی راهحلها به نوعی همان راهحلهای قدیمی هستند، پس چرا اینقدر در تولید راهحلهای جدید خوب عمل میکنیم؟ به نظر میآید جدایی بنیادی بین عملکرد ذهن و دنیایی که دائما تغییر میکند، وجود داشته باشد. همچنین به نظر نمیآید متفکران خلاق قرار باشد فرآیند تفکر عقلانی را طی کنند تا تمامی آن ایدههای نو را مطرح کنند، یعنی اکثر آدمها اذعان دارند که ایدههای خلاقانه به طور ناگهانی به ذهنشان میرسد، در یک لحظه، نه اینکه بر اساس نتیجهای از تفکرات قبلی، آن تصمیم را گرفته باشند. پس ایدههای جدید چطور پدیدار میشوند؟
جواب این سوال، ریشه در چگونگی برخورد با مشکلات دارد. اگرچه مکانیسم یا طرز کار تولید راهحل مغز ذاتا پیشگویانه است (مطرح کردن راهحلهای آشنا برای مشکلی معین)، ولی شما هم میتوانید با ساختن دوبارهی مشکل در واقع یک مشکل جدید داشته باشید نه مشکلی قدیمی. با این کار مغز را فریب میدهید تا راهحلهای قدیمی برای این نوع مشکلات پیشنهاد ندهد، چون این راهحلها هرگز راهگشا نبوده اند.
یک راه برای رسیدن به این راهحلها این است که تصور کنید شرایطی که مانع کار شما شده اند یکی یکی از سر راه برداشته شوند. این کار، مدلهای مختلفی از چالش موجود را تولید میکند. ممکن است یکی از این مدلهای فرضی جدید شبیه نوعی مشکل باشد که قبلا آن را حل کرده اید. سپس ذهن شما یک سری جدید از راهحلهای مختلف ارائه میدهد که ممکن است یکی یا چندتا از آنها جواب بدهند.
«می خواهم تغییر رشته بدهم اما نمیدانم این کار درست است یا نه»، «یک درس افتاده دارم، نمی دانم با آن چه کار کنم». «با برادرم مشکل دارم، نمیتوانم حرفهایش را بفهمم»، «در محل کار با رئیسم به مشکل برخورده ام»، «میخواهم کارم را عوض کنم ولی نمیدانم چطور» همهی این جملهها در واقع مشکلات ریز و درشتی هستند که ممکن است برای هر کدام از ما پیش بیایند. راستش را بخواهید، زندگی همهاش مشکل است. از طرف دیگر به قول کارل پوپر «زندگی سراسر حل مساله است». این آزمون به شما خواهد گفت که آیا توانایی دارید با خلاقیت خود مشکلات را حل کنید؟