زندگی ما انسانها بر پایهی حرف زدن استوار است. در واقع ما حیوانات ناطق هستیم. بحث، خبرچینی، شایعهپراکنی و شوخی میکنیم. اما گاهی اوقات، بیشازحد انتظارمان، گفتگوهای استرس زا داریم، همان گفتوگوهای حساسی که ردوبدل میکنیم و میتوانند از هر نوع صحبت دیگری، بیشتر اذیتمان کرده یا ذهنمان را مشغول کنند.
گفتگوهای استرس زا در زندگی اجتنابناپذیرند و ممکن است در سرکار، نتایجی – از اخراج کارمندان گرفته تا دریافت پاداشهایی که به طرز عجیبی زیادند – به دنبال داشته باشند. اما محتوای این گفتگوهای استرس زا هرچه که باشد، با توجه به حجم احساساتی که همراهشان است، با سایر گفتوگوها تفاوت فاحشی دارند. این گفتوگوها، ناامیدی، سردرگمی، نگرانی، خشم، درد یا ترس را برمیانگیزند و اگر این احساسات در شما ایجاد نشوند، قطعاً در مخاطب شما ایجاد میشوند. در واقع، گفتگوهای استرس زا به حدی سبب اضطراب میشوند که بیشتر افراد خیلی راحت از آنها دوری میکنند. البته این راهبرد لزوماً غلط نیست.
به هر حال، یکی از اولین قوانین تعامل، اجتناب از گفتوگوهایی است که هدر دادن وقت و انرژی بهحساب میآیند. اما گاهی اوقات، اگر از زیر مشکلات شانه خالی کنیم، نتوانیم افراد بهانهگیر را راضی سازیم و خصومتها را فروبنشانیم، باید هزینهی زیادی بپردازیم؛ زیرا اجتناب از این مسائل، معمولاً به بدتر شدن مشکل یا رابطه میانجامد.
حال که گفتگوهای استرس زا تا این حد رایج و ناراحتکنندهاند، چرا برای بهبود آنها بیشتر تلاش نمیکنیم؟ علت این است که احساسات ما به طرز چشمگیری در این امر دخالت دارند. اگر از نظر احساسی درگیر مسئلهای نباشیم، میدانیم که عادی و قابلحل است یا حداقل میتوان آن را مدیریت کرد. ولی به محض اینکه احساسات وارد کار میشوند، بیشترمان از تعادل خارج میشویم. مانند مهاجم فوتبالی که در یک بازی سخت نمیتواند کاری از پیش ببرد، همهی امیدمان را برای رسیدن به نقطهی هدف (گل) از دست میدهیم.
واقعیت این است که هیچ روش آسانی برای غلبه بر گفتگوهای استرس زا وجود ندارد. با متغیرهای متعدد و تنشهای بسیار زیادی روبرو هستید و تعاملهای میان افراد در موقعیتهای سخت، همواره منحصربهفردند. با این حال میتوان تمام گفتگوهای استرس زا را به شکل آمیزهای از چند گفتوگوی ساده دیگر در نظر گرفت که هر کدام مشکل خاص خود را به همراه دارند. در ادامه، به بررسی چگونگی کسب آمادگی لازم برای مقابله با آن مشکلات خواهیم پرداخت. اما ابتدا اجازه دهید سه مورد از گفتگوهای استرس زای پایهای را که اغلب در محیط کار با آن روبرو میشویم، بررسی کنیم.
“خبر بدی برات دارم”
گفتن یک خبر بد، معمولاً هم برای گوینده و هم برای شنونده دشوار است. معمولاً گوینده آشفته و شنونده نگران این است که گفتوگو به کجا ختم میشود. در گفتوگوهایی از این قبیل، مشکل اصلی این است که بحث را بهدرستی آغاز کنیم. اگر گفتوگوهای ردوبدل شده به خوبی شروع شود، احتمال اینکه تا پایان به خوشی پیش رود بسیار زیاد است. ولی اگر آغاز بدی داشته باشد، ممکن است تا آخر تیز و برنده باشد. بسیاری از مردم سعی میکنند خیلی به آرامی و محترمانه این گفتوگوها را شروع کنند.
“اینجا چه خبر است؟”
اغلب، گفتگوهای استرس زا بر ما تحمیل میشوند. درواقع، برخی از بدترین گفتوگوها – که معمولاً نیز برای افرادی پیش میآیند که از جروبحث گریزاناند – همگی بهصورت یکجا مانند طوفان تابستانی بر شخص نازل میشوند. سپس گفتوگو بهشدت با احساسات درمیآمیزد و پرتوهای احساس در تمام جهات ساطع میشوند. بدتر از همه اینکه هیچچیز باعقل جور درنمیآید. انگار درون ابر سیاهی از جنس منطق پیچواپیچ و احساسات تغییریافته کشیده میشویم.
“داری به شخصیت من حمله میکنی!”
حال بیایید راجع به گفتگوهای استرس زای همراه با پرخاش بحث کنیم که در آنها، افراد از هرگونه مکانیزم روانشناسی و گفتاری جهت سلب تعادل حریف، تخریب جایگاه او و حتی تحقیر او، بهره میگیرند. این “تاکتیکهای مقابلهای” به اشکال مختلفی ازجمله بیحرمتی، دستکاری احساسات و فریاد زدن، ظاهر میشوند و همهی افراد، با تاکتیک یکسانی تحریک نمیشوند. یک تاکتیک مقابلهای بهتنهایی خطرناک نیست؛ ولی آمیزهای از تاکتیکهای مقابلهای هرکدام با آسیبهای خاص، میتواند خطرآفرین باشد.
آمادگی برای گفتگوهای استرس زا
حال، سؤال این است که چگونه از قبل، برای این سه گفتگوهای استرس زای پایه آماده شویم؟ بهتر است نخست، از نقطهضعفهای خود در برابر اشخاص و موقعیتهای مختلف آگاه شویم. ایجاد آگاهی به این معنا نیست که پیوسته در حال کاوش درون خود باشیم، ولی شاید اینطور به نظر برسد. بیشتر به این معناست که شناخت ضمنیمان از خود را به شناختی صریح و آشکار تبدیل کنیم.
همهی ما از تجربیات پیشین خود درمییابیم که در مقابل کدام گفتوگوها و چه اشخاصی دارای ضعف هستیم. اگر زمانی در گفتوگوی دشواری قرار گرفتید، از خود بپرسید که آیا این یکی، از همان موقعیتهاست یا با یکی از آن اشخاص طرف هستید؟ برای مثال، آیا در مقابل یک رقیب قدر، به مبارزه برمیخیزید؟ آیا وقتی احساس میکنید از جمع کنار گذاشتهشدهاید، در لاک خود فرومیروید؟ با درک محدودهی خطر خود، میتوانید آسیبپذیریهایتان را بشناسید، پاسخ مناسب آنها را پیداکرده و اصلاحشان کنید.
یکی از بهترین روشها جهت آمادگی برای مشکلات خاصی که در یک گفتگوهای استرس زا ممکن است با آنها روبرو شوید، این است که با یک دوست بیطرف تمرین کنید. کسی را انتخاب کنید که مشکلات ارتباطی چون شما ندارد. بهتر است که دوستتان صادق و شنوندهای خوب باشد و کسی نباشد که قضاوتتان کند.
نخست، بدون توجه به طرز بیان و تن صدا، فقط برای دوستتان بیان کنید که چه چیزی میخواهید بهطرف مقابلتان بگویید. اینکه تند و گزنده، باحالت ترس، کنایهآمیز و هر طور دیگر حرف میزنید مهم نیست، مهم این است که حرفتان را بزنید! حال دوباره این کار را انجام دهید و فکر کنید که اگر در موقعیتی مملو از احساسات قرار نداشته باشید چه میگویید؟ دوستتان میتواند در این راه به شما کمک کند، چونکه در موقعیت احساسی به سر نمیبرد. هرچه به ذهن هردوی شما میرسد، یادداشت کنید؛ در غیر این صورت، بعداً از یادتان خواهد رفت.
اکنون روی تنظیم طرز بیانتان کار کنید. اگر خود را در مقابل مخاطب واقعی فرض کنید، فقط یک نوع حرف زدن و طرز بیانی شدید به ذهنتان خواهد آمد. ولی اگر دوستتان از شما بپرسد: “بگو که چگونه این حرف را میخواهی بزنی؟” با اتفاق جالبی روبرو میشوید. معمولاً طرز بیانتان بهتر، ملایمتر و کارسازتر خواهد شد. به خاطر داشته باشید که هر چه بخواهید میتوانید بگویید؛ فقط همینطوری خشکوخالی نباشد! با دوستتان روی زبان بدن نیز کار کنید. احتمالاً پس از مدت کوتاهی، با حرکاتی که ناخودآگاه از خود نشان میدهید، خندهتان میگیرد؛ حرکاتی چون پایین و بالا رفتن ابروها، گره خوردن پاها به هم و پوزخندهای از روی اضطراب که قطعاً از آنها، سوءتعبیر میشود.