از نظر شما استارتاپ های بیلیون دلاری وقتی کارشان را آغاز کردند چه شکلی بودند؟ پندارهای قالب و پیشفرض های بسیاری در این رابطه وجود دارد، همینطور مقالات و مطالعاتی که طی سالها انجام شده اند، اما هیچکدام پاسخگوی سؤالات ما به عنوان مؤسس و سرمایه گذار نیستند.
پرسشهای کلیدی درمورد این استارتاپها از این قرار است:
- وقتی آنها شروع به کار کردند، چند رقیب داشتند؟
- مزایای رقابتی آنها چه بود؟
- آیا مؤسسانشان تجربه ی کار در همان بخش/صنعت را داشتند؟ کلّ سابقه ی کاری آنها چند سال بود؟
- آیا مؤسسان پیش از این، در مقام کارمند در هیچ استارتاپی کار کرده بودند؟ آیا قبلاً مؤسس جایی شده بودند؟ آیا تلاش قبلی آنها موفقیت آمیز بود؟
- آیا آنها برنامه ی شتابدهی را پشت سر گذاشته بودند؟
- از زمان راه اندازی استارتاپ تا گرفتن اولین چکشان، چقدر طول کشیده بود؟
داده های عمومی به اسامی شرکتها، مؤسسان، ارزشگذاری ها و غیره محدود میشوند، اما ما میخواستیم عمیقتر شده و مؤسسان و چشم انداز کسب وکارشان را بهتر بفهمیم. درنتیجه، باید با رفتن به پروفایل های لینکدین، خواندن مصاحبه ها، ارسال ایمیل به مؤسسان، و جمع آوری اطلاعات از crunchbase و pitchbook، داده های دستی فراوانی گردآوری می کردیم.
از آن زمان، بیش از ۳۰۰ ساعت از اوقات فراغتمان در طول هفته را صرف گردآوری دستی داده ها کرده و ۶۵ عامل در ۱۹۵ استارتاپی را بررسی کردیم که از سال ۲۰۰۵ تا امروز در آمریکا تأسیس شده بودند و ارزشگذاری هایشان در مقطعی از شاخص ۱ بیلیون دلار عبور کرده بود. شایان ذکر است که این مطالعه به یونیکورنها محدود نمیشود (که در اصل استارتاپهای اینترنتی/نرم افزاری هستند که بیش از یک بیلیون دلار ارزش داشته و از طرف سرمایه گذاران خطرپذیر کمک مالی دریافت کرده اند، اما اغلب به استارتاپهای خصوصی بیلیون دلاری در حوزه ی فناوری اطلاق میشوند) بلکه هر استارتاپی را دربرمیگیرد که ارزشگذاریش، ۱ بیلیون دلار را رد کرده است، چه ازطریق عرضه ی عمومی، چه مالکیت، و یا بودجه های خصوصی، و نه فقط در بخشهای نرم افزار/فناوری، بلکه هر صنعت دیگری (زیست فناوری، داروسازی، سلامت، انرژی، فضا، سخت افزار، امور مالی و غیره) را لحاظ میکند که چیز تازه ای خلق کرده و میتواند به عنوان استارتاپ در نظر گرفته شود. شرکتهای هولدینگ، شرکتهای سرمایه گذاری، مشاوره، پالایشگاههای نفت و گاز و غیره در این تعریف نمیگنجند.
تکذیبیه: شاید داده ها ۱۰۰% درست نباشند. اشتباهات رخ داده ممکن است ناشی از فقدان داده های دردسترس عموم، فقدان سوابق، خطاهای مربوط به قضاوت ما، و انواع دیگری از سوگیری ها و اشتباهات باشند. هدف از این مطالعه به تصویر کشیدن رویه هاست، نه اعداد و ارقام دقیق. ضمناً لطفاً توجه داشته باشید که این مطالعه یک مطالعه ی علّی نیست (به این دلیل ساده که راهی برای تشکیل یک گروه کنترل وجود ندارد) بنابراین باید به عنوان مروری بر وضعیت این شرکتها مطالعه شود، نه پیشنهادی برای آنچه منجر به احتمال بیشتر موفقیت میشود، آنچه مؤسسان یا سرمایه گذاران می بایست انجام دهند.
از آنجا که واژه ی «کارآفرین سریالی» مورد سوءاستفاده قرار گرفته و دیگر معنای چندانی ندارد، پس در این مقاله ما از واژه ابرمؤسس به جای این افراد استفاده میکنیم که در واقع مؤسسی با حداقل یک خروجی ۵۰ میلیون دلاری در گذشته یا کسی که شرکتش ۱۰ میلیون دلار درآمدهای سالیانه تولید کرده/می کند. ارزش گذاری های کاغذی حساب نمی شوند.
در برخی از نمودارهای زیر، هم بستگی قدرتمندی را میان «ابرمؤسس» بودن و تأسیس یک شرکت بیلیون دلاری نشان داده ایم. به خصوص نگاهی به هم مؤسسان به طور مجزا انداخته ایم، یعنی مدیرعامل مؤسس را از دیگر هم مؤسسان جدا کرده ایم چون به نظر ما آنها خصوصیات متفاوتی دارند.
در ادامه به معرفی ۲۲ مورد از ۵۰ مورد کلی که تا کنون جمع آوری شده است می پردازیم .
۱) دو و سه رایج ترین تعداد هم مؤسسان است
به نظر می رسد داشتن ۲ یا ۳ هم مؤسس، سناریوی آرمانی است، بااین وجود، شایان ذکر است که ۲۰% از تمام استارتاپ های بیلیون دلاری، یک مؤسس داشته اند.
۲) بیش از نیمی از مدیرعاملان مؤسس، بیش از ۳۵ سال سن دارند
یک تصور محبوب غلط این است که شرکت های بیلیون دلاری توسط اخراجی های کالج راه اندازی می شوند. قطعاً چند دانشجوی اخراجی در فهرست حضور دارند، اما اکثر این مؤسسان وقتی شروع به کار کردند، بین ۲۴ تا ۳۶ سال داشته اند.
۳) مدیران ارشد فناوری (CTO ها) /مدیران ارشد امنیت (CSO ها) که مؤسس استارتاپ هستند، پراکندگی سنی گسترده تری دارند.
تعریف CxO : ما CxO را بهعنوان شخص حائز رتبهی دوم تعریف کردهایم، کسی که بعد از مدیرعامل بالاترین اختیارات یا اهمیت را دارد. اغلب اوقات، بهخصوص در بخش فناوری، این شخص همان CTO (مدیر ارشد فناوری) است. در زیستفناوری/داروسازی، این فرد همان مدیر ارشد علمی (CSO) یا مدیر ارشد پزشکی (CMO) است. در بخشهای عملیاتیتر/سنتیتر، این سِمت از آن رئیس یا مدیر ارشد عملیاتی (COO) است.
اگر این نمودار را با نمودار مدیرعاملها مقایسه کنید، به نظر میرسد پراکندگی سنی برای شخص دوم، گستردهتر است. این نمودار ۲ رأس دارد. اولی در طیف سنی ۳۲-۲۸ سال، که غالباً مدیران ارشد فنآوری در شرکتهای فنآور هستند، و دومی، در طیف سنی ۶۴-۶۰ سال، که عمدتاً مدیر ارشد علمی (CSO) یا مدیر ارشد پزشکی (CMO) در شرکتهای داروسازی/زیستفنآوری/سلامت است.
۴) مؤسسان بنگاه های اقتصادی (B2B) جوانترند
مؤسسان حوزهی سلامت/ داروسازی مسنترند، مؤسسان شرکتهای خدمت رسان به مصرف کننده (B2C) به هر سنی تعلق دارند!
همانطور که در بالا گفتیم، مؤسسان جوانتر غالباً در کار بنگاه اقتصادی (B2B) هستند و مؤسسان مسنتر، عمدتاً در بخش سلامت/زیست فناوری/داروسازی یا انرژی مشغول به کارند. به نظر میرسد مؤسسان B2C به هر سنی تعلّق دارند.
۵) ۵۰% بیش از ۱۰ سال سابقهی کار دارند
حالت معمول شرکتهای فناوری، حدود ۱۰ سال سابقهی کار در مجموع است و برای شرکتهای داروسازی/ سلامتی، حدود ۲۸ سال.
۶) تجربهی صنعتی که مستقیماً به آن حوزه مربوط باشد مهم نیست؛ حتی برای CxO ها اهمیت کمتری دارد.
برخلاف باور رایج، اکثر مؤسسان فاقد هرگونه تجربهی کاری بودهاند که مستقیماً به صنعتی که در آن تحول آفریدهاند مربوط باشد. بهعلاوه، تمایز واضحی میان مدیرعامل و CxO وجود دارد، یعنی درمورد CxO داشتن سابقهی کاری در صنعت موردنظر، باز هم نقش کمتری دارد.
بااینوجود، این درمورد بخش سلامت و زیست فناوری صدق نمیکند، در این بخشها سابقهی کاری تقریباً ۸۰% از مدیرعاملان مؤسس مستقیماً مربوط بوده است.
۷) تقریباً ۶۰% از افراد ، کارآفرینان تکراری هستند
برخلاف تصور رایج که اکثر مؤسسان اولین تجربهی کارآفرینی خود را از سر میگذرانند. بااینوجود، براساس این دادهها، درصد بسیار بالایی از شرکتهای بیلیون دلاری توسط کارآفرینان تکراری راهاندازی شدهاند.
۸) کارآفرینان تکراری قبلاً چند استارتاپ را تأسیس و رهبری کردهاند
پراکندگی در این مورد زیاد است، بسیاری قبلاً ۳-۲ سال در جایگاه مؤسس بودهاند، و برخی چندین استارتاپ تأسیس نموده و بیش از ۲۰ سال آنها را هدایت کردهاند. درمورد بسیاری از آنها، اولین یا دومین استارتاپشان شکست خورده است.
۹) تقریباً ۷۰% از کارآفرینان تکراری قبلاً یک شرکت موفق تأسیس کرده بودند
(بیایید آنها را «ابرمؤسسان» بنامیم).
از میان مدیرعاملان و CxO هایی که قبلاً مؤسس استارتاپ بودهاند، ۷۰% از آنها حداقل تجربهی تأسیس یک استارتاپ موفق در گذشته را داشتهاند.
۱۰) برخی از مدیرعاملان مؤسس بیش از یک خروجی موفق در گذشته داشتند
برخی از این «ابرمؤسسان» قبلاً نه تنها یک خروجی موفق، بلکه چندین خروجی موفق داشتند.
۱۱) مدرک کارشناسی و کارشناسی ارشد مدیریت بازرگانی، رایجترین مدارک تحصیلی در میان مدیرعاملان مؤسس هستند
هرچند میشود الگوهای تحصیلی متفاوتی را دید، ازجمله پزشکی، دکترا، و غیره، اما واضح است که اساتید، مدارک دکترا و پزشکی بیشتر به حوزهی سلامت/داروسازی تعلق دارند.
۱۲) نیمی از CxO ها به دانشکدهی تحصیلات تکمیلی (عمدتاً فنی) رفتهاند
در اشخاص ردهی دوم، بیشتر مدارک دکترا و کارشناسی ارشد دیده میشود تا کارشناسی مدیریت بازرگانی (MBA).
۱۳) تعداد مدیرعاملان فنی به اندازهی مدیرعاملان غیرفنی است
این همیشه محل بحث بوده است؛ مؤسسان فنّی درمقابل غیرفنی. آنها در مقام مدیرعامل سطح مشابهی از موفقیت را داشتهاند، و طبیعتاً، CxO ها فنیترند. لطفاً توجه داشته باشید که برای یک شرکت داروسازی/زیست فنآوری، فنی بودن در حوزهی زیست/پزشکی به معنی داشتن دانش کافی است.
گرچه این خلاف شهود درونی ما به نظر میرسد، اما وقتی شخص رده اول غیرفنی بود، بیشتر احتمال داشت که شخص ردهی دوم هم غیرفنی باشد.
۱۴) مؤسسان قبلاً در شرکتهای لایهی ۱ کار کرده بودند
اگر مؤسسان در محیط شرکتی پیش از این کار کرده بودند (بسیاری از آنها فقط برای خودشان کار کرده بودند!) تجربهی آنها به یک شرکت لایهی ۱ تعلق داشت.
۱۵) گوگل، Oracle، و IBM بزرگترین تولیدکنندگان مؤسسان بیلیون دلاری هستند
رنگ زرد نشاندهندهی مدیرعامل مؤسس و بنفش CxO مؤسس است. فیسبوک و Cisco، مدیران ارشد فنآوری بسیاری بیرون دادهاند، McKinsey و مایکروسافت مدیرعاملان بسیاری تولید کردهاند.
۱۶) تجربه ی کاری قبلی در استارتاپ های دیگر (که توسط خود آنها تأسیس نشده است) مهم نیست
این تصور غلط وجود دارد که کار کردن در یک استارتاپ، راه خوبی برای یادگیری راه اندازی یک شرکت به دست خودتان است، ظاهراً این طور نیست. (توجه داشته باشید که ما ۴ سال اول را به عنوان مرحله ی «استارتاپ» سنجیده ایم، یعنی اگر کسی سال ۲۰۱۴ در اوبر کار کرده باشد، این کار کردن در استارتاپ های دیگر محسوب نمی شود.)
۱۷) استنفورد، هاروارد، و MIT، اما بعضی دانشگاه های کمتر موردانتظار هم همین طور
هاروارد مدیرعاملان بیشتری تولید کرده، MIT مدیران ارشد فناوری بیشتری بیرون می دهد. بااین وجود، برخی دانشگاه ها با توجه به رتبه بندی آنها، شاخص هستند (اعداد داخل هلال، رتبه ی هر دانشگاه را در رتبه بندی جهانی QS 2018 نشان می دهند). مثال ها از این قرارند: مؤسسه ی فناوری هند (IIT)، دانشگاه واترلو ، دانشگاه جوان بریگام ، و کالج دارتموث . نوار زرد، مدیرعامل مؤسس و بنفش، CxO مؤسس را نشان می دهد.
۱۸) این مورد برای تفریح است، پراکندگی نام افراد!
و متأسفانه آن قدر تنوع جنسیتی دیده نمی شود. ما از صمیم قلب امیدواریم با وجود زنان بیشتری در میان سرمایه گذاران خطرپذیر و سرمایه گذاری بیشتر روی کارآفرینان زن، شاهد حضور بیشتر آنها در فهرست باشیم. هرچند ما مهاجر بودن را در برابر مهاجر نبودن حساب نکردیم، درصد بسیار بالایی از مؤسسان (از روی نام خانوادگیشان) مهاجر هستند.
بدیهی است که این نام ها فقط ۲۰% از تمام مؤسسان را تشکیل می دهد. ۸۰% نام های کم تکرارتری هستند.
۱۹) رایج ترین موضوعات: ابر، داده، موبایل، بازار برخط
موضوعات ۱۴ سال آینده، لزوماً همان موضوعات ۱۴ سال گذشته نخواهند بود.
۲۰) نرم افزار در حال بلعیدن جهان است، اما نه همه ی آن
بخش عمده ی این شرکت ها نرم افزاری هستند، بعد از آنها شرکت های محصول مصرفی قرار دارند (مثل برندهای پوشاک) و محصولات تجاری (محصولات فیزیکی، مثل چاپگرهای سه بعدی) و سلامت/داروسازی.
۲۱)زیربخش های اجتماعی، تجارت الکترونیک، شبکه، پایگاه داده، زیست-فناوری، خودکارسازی/اتوماسیون بزرگترین زیربخش ها هستند.
۲۲) شرکت های زیست فناوری سریع عمومی می شوند، شرکت های فناوری مالی و نرم افزاری برای مدت طولانی تری خصوصی باقی می مانند.
نمودار زیر، تصویری از صنایع با تمرکز بر استارتاپ های بیلیون دلاری خصوصی است که بعد از ۲۰۰۵ تأسیس شده اند. درصد بسیار اندکی را شرکت های زیست فناوری خصوصی تشکیل می دهند و درصد بالایی به شرکت های نرم افزار خصوصی و فناوری مالی تعلق دارد.
خوب بود
گزارش جذابی بود
خیلی بهتر از اون چیزی که در تشریح گزارش عنوان شده بود.
ممنون