۱۹ ژانویه ۲۰۱۲ بعد از ۱۳۱ سال فعالیت، شرکت Kodak در دادگاه ورشکستگی آمریکا، خواستار قرارگیری تحت حمایت تبصره ۱۱ شد. بدون شک برخی افراد از این درخواست متعجب شدند، چون در زمانی بزرگ شده بودند که جعبه های فیلم زردرنگی همیشه در سفرها و جشن ها همراه خانواده ها بود. آنهایی که توجه بیشتری به خرج می دادند، توجیهات زیادی برای این ورشکستگی داشتند. در مرکز این توجیهات، این بود که کداک دیر فهمیده بود که کارش فیلم و دوربین نیست، بلکه تصویربرداری است. با اختراع تصویربرداری دیجیتال، کداک توسط شرکت های دیگری که بهتر می توانستند به اهداف مشتری دست یابند، از میدان خارج شد.
این درس بارها تکرار شده است. در ۱۹۶۰، تئودور لِویت، ویراستار مجله Harvard Business Review، اینطور نوشت که افول راه آهن را می توان تا حدی با این نگاه نزدیک بین تبیین کرد: آنها در کسب و کار راه آهن بودند و نه در کسب و کار حمل و نقل و این در رقابت با ماشین ها، کامیون ها و هواپیماها آسیب پذیرشان کرده بود. لویت می گوید که همیشه بهتر است یک کسب و کار را با آن چیزی تعریف کنیم که مشتریان از آن می خواهند نه با چیزی که شرکت می تواند تولید کند. کداک، شرکت موفقی ساخته بود که دوربین، فیلم، و کاغذ و مواد شیمیایی ظهور عکس تولید می کرد، اما آنچه مردم میخواستند، تصویر بود، بنابراین وقتی راه بهتری برای تهیه آن تصاویر پیدا شد، مشتریانش به آن روش روی آوردند.
مشابه چنین وضعیتی در مراقبت های بهداشتی این است که هرچند پزشکان و بیمارستان ها بر ارائه مراقبت های بهداشتی تأکید دارند، اما آنچه مردم واقعاً می خواهند سلامتی است. مراقبت های بهداشتی فقط راهی به سمت آن هدف است – و بسیار گرانقیمت. اگر می توانستیم به روشی دیگر، سلامتی بهتری به دست بیاوریم، درست همانطور که حالا می توانیم بدون فیلم عکاسی، عکس تهیه کنیم و بدون خطوط آهن افراد و اجناس را از به جایی دیگر انتقال دهیم، پس شاید نباید آنقدرها بر مراقبت بهداشتی متکی باشیم.
شاید این نکته برای برخی از ما هم واضح باشد و هم نامربوط. شاید اذعان کنیم که حتی اگر مردم اصلاً تمایلی به ملاقات با پزشک، دریافت دارو، جراحی، و عکس برداری نداشته باشند، باز هم این دستگاه ها راهی برای تأمین سلامتی مورد نیاز مردم محسوب میشوند. شاید این درست باشد، اما احتمالاً رؤسای کداک یا خطوط آهن هم در روزگار خودشان همین افکار را داشته اند. بااین وجود ظاهراً برخی سیگنال ها را از دست داده اند. ما چه سیگنال هایی را ممکن است از دست بدهیم؟
یک سیگنال این است که هرچند اقدامات اخیر آمریکا در حوزه ی پزشکی طوری بوده که انگار سلامتی و بیماری امری کاملاً زیستشناختی هستند، اما درک ما از مؤلفه های اجتماعی سلامت، عمیق تر و متقاعدکننده تر شده است. حجم عظیمی از ادبیات پژوهشی از این دیدگاه حمایت می کنند که تفاوت های موجود در وضعیت بهداشت و سلامت، همانقدر از شرایط اجتماعی زمینه ای متأثر میشوند، که از فرآیندهای زیستی واسطه پدید آمدنشان تحت تاثیر قرار میگیرند. یکی از این پژوهش ها، مطالعه ی Whitehall بر روی کارمندان دولتی انگلستان است که نشان داد درجه ی شغلی کارمند، نسبت به هر مقیاس گسترده زیست-پزشکی، ارتباط قویتری با مرگ و میر دارد؛ تحقیقات انجام شده در سیستم مراقبت های بهداشتی امور کهنه سربازان و مکان های دیگر نشاندهنده اختلافی فاحش حتی در سیستمهای ثابت بیمه سلامت و زایمان هستند؛ مدلهای علل بنیادین، که توضیحی مفهومی از نحوه ی تداوم چنین نابرابری هایی در طول زمان ارائه می دهند، مسیرهای متفاوتی را در شرایط متغیر دنبال می کنند.
هیچیک از این شواهد نمی گویند که مراقبت های بهداشتی شاخص مهمی برای سلامتی نیست یا یکی از قابل اصلاحترین شاخص ها محسوب نمیشود. به هرحال، ما سیستم هایی تعبیه کرده ایم تا از نوشتن نسخه و جراحی یا تصویربرداری پشتیبانی کنند اما هیچ راه ساده ای برای درمان فقر یا تسکین اختلاف طبقاتی نژادی کشف نکرده ایم. اما شواهد می گویند که مراقبت های بهداشتی مرسوم در مقایسه با دیگر عوامل مثل بافت اجتماعی، تأثیرات محیطی، و رفتار شخصی، علت بخشی اندک –شاید ۱۰%- از مرگ های زودرس باشند. اگر مراقبت بهداشتی، سهم اندکی در تعیین سطح سلامتی دارند، پس شاید لازم باشد کسب و کارهایی که خدمات بهداشت و درمان ارائه میکنند ، خدمات خود را توسعه دهند.
سیگنال دوم این است که هرچند در گذشته این تصور ضمنی وجود داشت که پزشکان و بیمارستان ها، همواره مراقبت های بهداشتیِ باکیفیتی ارائه می دهند، اما حالا این پیش فرض به چالش کشیده شده و ما در شناسایی، سنجش، گزارش دهی، و هدف گیری نتایج درمان هر روز بهتر می شویم. دهه های متوالی، برنامه های بهداشتی، ایالات، و دولت فدرال داده های کیفی را بر اساس بیماری ها، جمعیت ها، پزشکان، و بیمارستان های مختلف منتشر می کردند. برخی از این داده ها فرآیندها را منعکس می کنند، مثلاً اینکه بهتر است بیمارستان ها به بیماران مبتلا به حمله قلبی آسپرین بدهند– اما داده ها بیش از پیش پیامدها را نه فقط برای بیماران بستری در بیمارستان ها بلکه برای جمعیت های پیرامون آنها منعکس می کنند. پروژه ی «بسیج برای سلامت جامعه» رتبه بندی های سلامت جمعیت در سطح شهرستان را منتشر کرده است. کارفرمایان بیش از پیش بر سلامت کارمندان از یک سو، و بر مدیریت بیماری از سوی دیگر تأکید دارند. بودجه های پژوهشی، حمایت فزاینده ای را به بهبود این ارزیابی ها و اطلاع رسانی مؤثر درمورد نتایج آنها اختصاص دادهاند. هریک از این رویکردها پیشرفت فراوانی در دهه های اخیر داشته اند. این روند توجه به سرنوشت افراد و جوامع را نشان می دهد.
سیگنال سوم این است که بودجه بهداشت و درمان صرف آزمودن این راه ها هم می شوند. سیستم های بیمه که پذیرش های مجدد قابل پیشگیری را پوشش نمی دهند یا به جای حقّ ویزیت، پرداخت های انجام شده برای اهداف یا مراحل درمانی را تجمیع می کنند، رویکردی جمعیتی به سلامت را منعکس می کنند که به جای فرآیندها بر پیامدها تأکید دارد. به محض اینکه نشان داده شود جایگزینی بهتر، نتایج بهتری به بار خواهد آورد که اهداف ما را بهتر تأمین می کنند، رویکرد استاندارد فعلی به شکل بازپرداخت حقّ ویزیت و هزینه های بستری شدن، جای خود را به دیگری خواهد داد. اگر بتوانیم موفقیت را اندازه بگیریم، چرا برای فرآیند هزینه کنیم؟ اگر بتوانیم به نحوی بهتر، تصاویر دلخواهمان را داشته باشیم، چرا از فیلم، کاغذ و مواد شیمیایی ظهور عکس استفاده کنیم؟
در آینده، پزشکان، بیمارستانها و سیستم های بهداشتی موفق، اقدامات خود را از ارائه خدمات درمانی در چهاردیواری خودشان به سمت طیف وسیع تری از رویکردهای درمانی سوق خواهند داد. هرچند شاهد اولین قدم های حرکت در مسیر پذیرش مسئولیت بهداشت و درمان هستیم، اما در حال حاضر فاقد ابزارهای خوبی برای حرکت به سمت یک راه اساسی و مسیرهایی باثبات تر برای اختصاص بودجه به آن پیامدها هستیم. برای حرکت از یک صنعت محصول-محور به مشتری-محور، به چه چیزهایی نیاز داریم؟
مطمئناً کارفرمایان و سهامداران کداک وقتی شرکتشان کسب و کارش را به شرکتهای دیگر باخته، چیزی را از دست داده اند. اما حداقل جهان به لطف روش های فعلی عکسبرداری، به جای بهتری تبدیل شده است. پزشکان و بیمارستان هایی که به کسب و کار خودشان توجه دارند – که با پیامدهایی که «مشتریانشان» به دنبالش هستند تعریف می شود- آنهایی را که چنین توجهی ندارند، در پشت سر خود – خشکشده در یک لحظه ی کداکی- بر جای خواهند گذاشت.