در سال ۲۰۰۶ دولت چین اعلام کرد بیش از ۵۰ منطقه همکاری اقتصادی و تجاری در خارج از این کشور بهویژه در قاره آفریقا تأسیس خواهد کرد. گسترش این مناطق بهطور اندکاندک و با کسب تجربه از اقدامات اولیه شکل میگیرد. در این مقاله تلاش داریم تا به پیشزمینهها و اهداف در نظر گرفته شده برای این سیاست بپردازیم.
کشور چین خود کشوری است که در تلاشهای اولیهاش برای جذب سرمایهگذاری خارجی از سوی دیگر کشورها اقدام به ایجاد انواع مختلفی از مناطق ویژه اقتصادی کرد. از جمله ۱۴ شهر ساحلی چین که در سال ۱۹۸۴ برای ایجاد مناطق صنعتی و توسعه تکنولوژی به طور ویژه برای صنایع خاص تحت هدفگذاری قرار گرفتند. هماکنون صدها نوع منطقه آزاد و ویژه در چین شکل گرفتهاند که مالیات کمتر و زیرساختهایی در سطح بینالمللی را در اختیار صاحبان صنایع قرار میدهند.
از اواسط دهه ۹۰ میلادی پس از بیست سال تأکید به داخل آوردن سرمایهگذاری خارجی، تکنولوژیها و کسب مهارتها دولت چین شروع بر تأکید به بیرون رفتن صنایع یا جهانی شدن کرد. این برنامه جدید شامل یافتن بازارهای جدید برای محصولات و خدمات چینی، ایجاد برندهای تجاری چین و بالا بردن سرمایهگذاری خارجی چین میشود. به طور آزمایشی برای شروع، دولت چین اقدام به تأسیس مناطق تجاری و صنعتی در خارج از کشور کردند. در سال ۲۰۰۶ به عنوان نقطه ثقل این سیاست، دولت چین تصمیم به ایجاد بیش از ۵۰ منطقه ویژه همکاری اقتصادی در دیگر کشورها گرفت.
تعداد قابل توجهی از این مناطق در قارهی آفریقا برنامه ریزی شده بودند که نشان از تمایل چین به گسترش فعالیتهای خود در قاره سیاه داشت. تأسیس صندوق سرمایهگذاری خطرپذیر چین-آفریقا توسط بانک توسعه چین (China Development Bank) یکی از ابزارهای کلیدی این راهبرد جهانی بود. دارایی این صندوق در زمان تأسیس یک میلیارد دلار بود و انتظار میرود که در طول زمان افزایش یابد. هدف از این صندوق آن است که در شرکتهای چینی، شرکتهای مشترک چینی آفریقایی یا شرکتهای آفریقایی، با این هدف تجاری که سود حداقل برابر با هزینهها باشد، سرمایهگذاری صورت گیرد. این صندوق سهام برخی پروژهها در مناطق خارجی را نیز در اختیار گرفته است.
هدف چین از حضور در آفریقا چیست ؟
اما هدف چین از حضور در این مناطق چه بود؟ دولت چین در کشورهای کمتر توسعه یافتهی آفریقایی به دنبال چه منافعی است که برای به دست آوردنش حاضر است سرمایه گداریهای اینچنینی انجام دهد؟
اعتقاد بر این است که مناطق اقتصادی خارج از چین چندین هدف استراتژیک را برآورده میسازند:
اول از همه این کار تقاضا برای ماشینآلات و تجهیزات ساخت چین را افزایش میدهد و به طور همزمان ارائه پشتیبانی از خدمات پس از فروش محصولات را نیز آسان میکند. به این ترتیب تقاضا برای محصولات چینی افزایش خواهد یافت.
دوم اینکه با ساخت محصولات در خارج از کشور و صادرات آن به اروپا و آمریکای شمالی، شرکتهای چینی قادر میشوند که از محدودیتها و موانعی که بر ای صادرات محصولات چینی توسط این کشورها وضع شده است، عبور کنند و این کمک شایانی به کشور در نزاعهای تجاری میکند.
هدف سوم به تلاشهای چین برای تقویت بازسازی داخلی خود و حرکت به سمت حلقههای بالاتر در زنجیره ارزش در سرزمین خود مرتبط میشود. با پیوستن چین به سازمان تجارت جهانی بازسازی مجدد شرکتها در مواجهه با فضای رقابتی اجتنابناپذیر بود. برای مثال شرکتهای چینی با مصرف انرژی و نیروی انسانی بالا به طور ویژه تشویق به سرمایهگذاری در مصر شدند.
هدف چهارم، ایجاد اقتصاد مقیاس برای سرمایهگذاریهای خارجی بود. کمک به شرکتهای کوچک و کمتجربهتر به صورت همکاری گروهی برای سرمایهگذاری در خارج از کشور از جمله این اقدامات بود. طبیعتاً با گسترش مقیاس فعالیت، هزینههای سربار برای همه کاهش مییابد و این مسئله در نهایت به کاهش هزینههای تولید منجر میشود.
و در نهایت ایجاد این مناطق راهی برای انتقال عناصر موفقیت چین به دیگر کشورهای در حال توسعه بود. استراتژی خاصی که حکومت چین اعتقاد دارد برای کشورهای دریافتکننده نیز همانند چین مفید خواهد بود.
این اهداف چندگانه به این معنا است که شرکتهای چینی نیز اهداف متنوعی در ساختوساز و سرمایهگذاری در این مناطق دارند و لزوماً از یک مدل پیروی نمیکنند. برخی از شرکتهای چینی در مناطق ویژه آفریقایی برای بازارهای اروپایی تولید میکنند که بخش قابل توجهی از تولیدات آنها به پوشاک مربوط میشود. برخی شرکتهای چینی دیگر به بازارهای خود آن کشور خدمت میکنند؛ مانند خدمات صنایع نفت در مصر. همچنین برخی دیگر از شرکتها تولیداتشان مجدداً به چین صادر میشود.
در مجموع اقتصاد چین در سالیان اخیر روند رو به رشدی داشته است که تنها به داخل این کشور محدود نشده است. سرمایهگذاری چین در کشورهای در حال توسعه از عواملی است که نقش این کشور در تجارت بینالملل را به نقشی منحصربهفرد تبدیل میکند.