تشخیص اضطراب و افسردگی در کودکان خردسال اغلب مشکل است، به خصوص که طرز توصیف این احساسات، معمولا از عهده و درک آنها خارج است.
Mashable گزارش میدهد که چگونه الن مک گینس، روانشناس بالینی و تیمی از محققین در مرکز پزشکی ورمونت برای کودکان، جوانان و خانوادهها در دانشگاه ورمونت، بر روی حسگری برای شناسایی و تشخیص نیاز به کمک یا درمان افسردگی در کودکان، کار میکنند.
در مطالعهای که اخیرا در ژورنال PLOS ONE منتشر شد، این تیم توضیح داد که چگونه با استفاده از حسگری که در تلفنهای هوشمند یافت میشود، یک سنسور تشخیص حرکت ایجاد کردند که پاسخ کودک را به کاری که برای برانگیختن اضطراب و ترس طراحی شده است، تجزیه و تحلیل میکند.
۶۳ کودک ۳ تا ۷ ساله در این مطالعه، یک آزمایش ۹۰ ثانیهای را انجام دادند که شامل یک بزرگسال آموزشدیده بود که هر کودک را، با یک مار تقلبی در تراریوم غافلگیر کرد.
نتایج مطالعه نشانههایی از پیشرفت و نوید خوبی بود. پاسخ فیزیولوژیکی کودک به یک تهدید بالقوه، در بازه زمانی ۲۰ ثانیهای اندازهگیری و توسط الگوریتم ماشین لرنینگ مورد تجزیهوتحلیل قرار گرفت که با ۸۱٪ موفقیت، قادر به تشخیص افسردگی کودکان شد. این در حالی است پرسشنامهای که والدین برای شناسایی افسردگی کودکشان پر کردند، بین ۶۸ تا ۷۵٪ از مواقع صحیح و دقیق است.
بسیار مهم است که این نتایج دادهمحور با تحقیقات روانشناختی مطابقت داشته باشد. کودکانی که علائم اضطراب و افسردگی دارند، حتی قبل از اینکه مار را ببینند، با بیشترین سرعت ممکن از این تهدید دور شدند! این مورد به درستی با درک ما در مورد اختلالات اضطرابی، مطابقت دارد. البته که تحقیقات بیشتری در مسیر توسعه ابزار غربالگری دقیق، مورد نیاز است. هرچند مک گینیس و همکارانش امیدوارند روزی بتواند تشخیصهای موجود را تکامل ببخشند.
به عنوان مثال، یک مار تقلبی در مطب پزشک، آزمایش قابل تکراری نیست اما شاید بتوان روشهای دیگری را هم امتحان کرد.
کاترین ال. روزنبلوم، استاد بخش روانپزشکی و زنان و زایمان در میشیگان، در ایمیلی به Mashable نوشت: «در حالی که ممکن است آزمایش مار بازتاب یک اتفاق روزمره نباشد، اما بیانکنندهی دلهره و ترس از نزدیک شدن به یک موقعیت بدیع یا ناآشنای بسیار واقعی است.»
Mashable همچنین به موانع دیگری مانند تعصبات نژادی و جنسیتی، سفید پوست بودن اکثر دختران از خانوادههایی مرفه و … اشاره میکند و همچنین پیامد اخلاقی این اطلاعات، که ممکن است از آنها استفادهی نادرستی شود. با همهی این موارد، مک گینیس جنبهی مثبت این تحقیقات را در نظر میگیرد؛ دسترسی جمعیت محرومی از کودکان که بدون مراقبت بالینی، درگیر افسردگی و اضطراب هستند.
او میگوید: «مردم فکر میکردند که بچهها احساسات ثابتی ندارند… بنابراین هیچ نوع افسردگی هم در جوانان نباید وجود داشته باشد.»
«ما با دادههای عینیتر، میتوانیم دورهی اولیه کودکی را بهتر درک کنیم.»