کارآفرینی چالش های متعددی دارد که بر هیچ کس پوشیده نیست. اما گاهی لازم است دروغ سفیدی برای جذب جوانان به کارزار کارآفرینی و خلق ارزش گفته می شود. دروغی که شاید هر جای دیگری گفته شود، ناصواب باشد، اما برای جذب نسل نو به کارزار خلق ارزش، لازم!
آقای حمیدرضا صمدی، بنیانگذار کارخانه نوآوری آمپر این دروغ سفید را با حکایتی کوتاه به خوبی تشریح می کنند. اگر هنوز برای ورود به میدان کارآفرینی شک دارید، این نوشته را از قلم ایشان بخوانید:
حکایت دروغی که جانی را نجات داد
در حکایت ها، خوانده بودم که روزی، اسیری را نزد سلطانی می آورند تا جانش بگیرند. اسیر که دستش از همه جا کوتاه مانده بود، شروع کرد به دشنام گفتن. سلطان که زبان اسیر را نمی دانست، از وزیری پرسید که این مرد، چه می گوید. وزیر، گفت آیه ای از قرآن کریم را یادآوری می کند که توصیه کرده است، نیکوکاران خشم خود را فروبرند و دیگران را ببخشایند.
سلطان، چنان کرد و بخشید. وزیر دیگر، اعتراض کرد و واقعیت را به سلطان گفت. سلطان از وزیر دوم عصبانی شد و گفت، دروغی که جانی را نجات دهد، بهتر از راستی است که جانی بگیرد. من هم یاد خاطره ای از دوستی افتادم که کوهنورد توانمندی است. روزی به همراه دوست جوانی، قصد فتح قله ای صعب می کنند؛ اما دوست جوان در میانه های صعود، کم می آورد و هر دو، مجبور می شوند که بازگردند.
در پای کوه، با کوهنوردی دیگر، برخورد می کنند که از آنان چگونگی مسیر برای فتح قله را می پرسد. دوست من، به او می گوید، از آن بالا می توانی چنان منظره هایی را ببینی که تا به حال ندیده ای. کوهنورد سؤال کننده، با اشتیاق، مسیر صعود را پیش می گیرد. دوست جوان، از دوست من می پرسد که چرا چنین دروغی گفتی؟ ما که نتوانستیم به قله صعود کنیم! دوست من پاسخ می دهد که دروغ نگفته ام! حتماً از بالای آن قله، می شود منظره هایی که تاکنون ندیده ایم را به چشم ببینیم. علاوه بر این، فتح آن قله، از توان من و تو خارج است؛ اما غیرممکن نیست.
گرچه در زمانه ای زندگی می کنیم که جنگ و خشونت، سرخط اخبارش است. شرایط روزگار، به گونه ای است که فقیر و غنی، با دل نگرانی از خواب بیدار می شوند و انتظار رخداد غیرمنتظره ای را می کشند که می تواند همه برنامه ها و زحمت هایشان را در لحظه ای، به هم بریزد. اما اگر نگاهی به تاریخ بیندازیم، می بینیم که همیشه، شرایط زمانه، شبیه همین بوده است.
از نبرد ماراتن و ترموپیل گرفته تا جنگ نابرابر امروز غزه، همگی با اهدافی مشترک و متأسفانه با نتایجی شبیه به هم واقع شده اند. جملگی به بهانه دفع تهدیدات و البته برای توسعه و گسترش منابع بوده است و نتیجه شان هم ریختن خون بی گناهان و گرفتن جان کسانی است که در ماجراجویی ها و جهان گستری های رئیسانشان، نقشی نداشته اند و ندارند.
دروغی سفید برای جذب جوان ها به میدان خلق ارزش
با این همه، بهترین کار برای رهایی از این دغدغه های ناتمام و نگرانی های آزارنده، همانا کار و تلاش و تولید است. در واقع، در عرصه تولید نیز، جنگ های بسیار، به پاست. رقبا دائم در حال ضربه زدن به یکدیگر هستند. جملگی به فکر تسخیر بازار دیگری اند و یکسره، برای کسب سود بیشتر، خواب آرام ندارند. از تولید محصول تا رساندن آن به بازار، هزاران ماجرای غیرمنتظره، در انتظار تولیدکننده است.
در این میان اگر شما در جایگاه کارآفرین، بخواهید که نقشی ارزشمند ایفا کنید، گرفتاری ها، صدچندان می شود و مشکلات، چندین برابر. از تهیه مواد اولیه و دستگاه بگیرید، تا مجاب کردن بازار برای پذیرش آن و به انتظار نشستن برای دیدن روی خوش مشتری. همه اینها، به مشکلات معمول کارآفرینی اضافه می شوند. اما ساختن و خلق کردن، کشف فرا سرزمین های جدید کاری، غلبه بر غیرممکن ها، نوآوری و تحول است و چالاکی و ارزش آفرینی که لذت های بی حسابی به کارآفرینان می بخشد که ارزش کشیدن رنج های بسیار را دارد.
بنابراین، در اینجا می خواهم به جوان ترها، یک دروغی بگویم که سرشتش، صداقت است. می خواهم بگویم که اگر می خواهید در این دنیا احساس خوشبختی بکنید و موفقیت را از نزدیک لمس کنید و به قله برسید و از جان شیرینتان سال های سال، بهره مند بشوید، بیایید خلق کار و تفاوت نمائید. کارآفرینی، مسیر نجات بخش انسان از ناملایمات روزگار و تبدیل جنگ ها و خونریزی های جانکاه، به رقابت های زندگی بخش است. امتحان کنید!