داروسازی که شیفته معلمی است، پژوهشگری که از یادآوری خاطره مرگ بیمارش احساساتی می شود و مدیری متواضع که با صبوری تمام، از دستاوردهای تیمی می گوید که با تلاشی ستایش برانگیز، نه تنها رنج مار گزیدگی و عقرب زدگی را به خاطره ای برای عسگرهای ایران زمین تبدیل کرده است، بلکه با ورود به لیست سرم سازان WHO ، نویدبخش ارزآوری بیشتر در صنعت دارویی کشور نیز هست.
لطفا در ابتدا از پیشینه تحصیلی و کاری خود بفرمایید.
بنده متولد سال ۶۶ و ورودی سال ۸۴ داروسازی عمومی دانشگاه تهران هستم. از سال ۹۳ هم وارد صنعت داروسازی شده و به طور خاص در صنعت بیوتکنولوژی کار خود را آغاز کردم. همزمان با شش ماه اول فعالیتم به عنوان مشاور بالینی سیناژن، شرکت ارکید فارمد در حال تاسیس بود و به محض شروع کار، تمام اعضای تیم مارکتینگ و مدیکال به این مجموعه منتقل شدند و بنده نیز با نظر دکتر حامدیفر، مدیر روابط عمومی سیناژن شدم. تا سال ۹۵ در این سمت، فعالیت کردم و از ابتدای سال ۹۶ به طور خاص در پروژهی نظرآباد وارد فعالیت های استارتاپی شده و چند ماه بعد به سمت مدیرعاملی شرکت پادراسرم البرز منصوب شدم.
چه شد که از داروسازی به سمت کارآفرینی پیش رفتید؟
چندین علت مختلف وجود داشت و یک بخشی هم دست روزگار بود. من در دوران دانشجویی در مجموعهی داروخانههای ۱۳ آبان کار میکردم و در آنجا حتی مسئول آموزش دانشجوهایی که برای کارآموزی به داروخانه میآمدند، بودم.
نقش داروساز در مجموعهی داروخانهی ۱۳ آبان، همان نقش واقعی است که طبق قانون و استانداردهای جهانی باید باشد و داروخانههای شخصی بنابر الزامات بیزینسی ماجرا، نمیتوانند با آن کیفیت فعالیت کنند. این حضور من در ۱۳ آبان، باعث شد تا نتوانم حضور در داروخانهی شخصی را نتوانم تحمل کنم. البته واقعیت این است که در مقطعی از زندگی و بنابر ضرورت اقتصادی در داروخانههای شخصی هم به عنوان مسئول فنی کار کردهام ولی به محض اینکه آن نیاز مالی برطرف میشد، دیگر نمیتوانستم به فعالیت در آنجا ادامه دهم.
اگر از امین قبادی سال ۹۱ ـ ۹۰ میپرسیدید که ۱۰ سال دیگر کجا هستی؟ احتمالا میگفتم که من ۱۰ سال دیگر متخصص داروسازی بالینی شده و در دانشگاه هیئت علمی میشوم. اصلا بر حسب اتفاق هم یکی از اساتیدم، توصیه کردند که به سیناژن بروم و در ذهن من این بود که موقت مشاور بالینی باشم و بعد از آن در کنکور تخصص شرکت کنم اما حضور در سیناژن و آشنایی من با صنعت بیوتکنولوژی دارویی کاملا مسیر زندگی من را تغییر داد و در مسیر داروسازی صنعتی قرار گرفتم و درواقع متوجه اهمیت و همینطور علاقه مند به فرایند تولید شدم.
ما تا قبل از انتخاب من برای این موقعیت، در شرکت سیناژن اصلا دپارتمان روابط عمومی نداشتیم و با حضور من این دپارتمان تاسیس شد. بعد از مدتی به این فکر کردم که آیا من به عنوان یک داروساز، اگر ده سال دیگر هم مدیر روابط عمومی باشم، خوشحال هستم؟ آیا من به همین میزان ظرفیت دارم؟ به این فکر کردم که شاید بد نباشد که تست کنم.
روزی که من از شرکت سیناژن خارج شدم، مقصد نامشخصی داشتم و در آن زمان فکر کردم که من جایگاه فعلی ام را دوست ندارم، پس جایگاهی که دارم را ترک میکنم تا جایگاهی را که دوست دارم پیدا کنم که برحسب اتفاق این پیشنهاد مطرح شد که در مجموعههای مرکز رشد بهنود در نظرآباد مشغول به کار شوم.
درواقع میخواهم بگویم، همیشه هم این موضوع را گفتهام و ابایی هم ندارم، من در ابتدای کارم در پادرا سرم مدیرعامل استخدامی بودم، یعنی ایده و سرمایه برای من نبود. صرفا آدمی بودم که سهامداران و دارندگان دانش فنی، به من اطمینان کردند که من این پروژه را به دست گرفته و به نتیجه برسانم که خب شکرخدا نسبتا هم پروژه خوب پیش رفت و پادراسرم آن جایگاهی که انتظار داشتیم را کسب نمود.
داستان همبنیانگذاری تان در آرتازیست فارمد چه بود؟
زمانی که ما شرکتهای نظرآباد را در مرکز رشد بهنود راهاندازی میکردیم، به این فکر میکردیم که الگوگذاری گروه دارویی سیناژن درخصوص داشتن شرکتی مثل ارکید فارمد که متخصص بازاریابی دارویی است، الگوی خوبی است و ما هم باید چنین کنیم.
با توجه به سابقه فعالیت من در حوزهی مشاوره و مطالعات بالینی داشتم، یکی از پایههای تاسیس آرتا فارمد بودم تا قسمت مدیکال و آزمایشات بالینی لازم برای تاییدیه داروها را پیش ببریم.
طراحی این موارد، برعهدهی من بود و کارهای آن را انجام می دادم. اگر فردی بگوید که قبادی یک شرکتی را خود ایجاد کرده است، بله آرتا فارمد مثالی است که من جزو موسسین آن بوده ام.
وضعیت بازار پلاسما در ایران و منطقه چگونه است؟
ما نوپا هستیم؛ یعنی نوپاترین بخش صنعت داروسازی ایران، بخش صنعت پلاسما است. ما باید تقریبا چیزی حدود یک میلیون لیتر پلاسما در کشور داشته باشیم تا هیچ کمبودی احساس نکنیم.
بر اساس اسناد بالا دستی کشور در حال حاضر تقریبا ۴۰۰ هزار لیتر پلاسما در کشور تولید می شود که معادل ۴۰% نیاز کشور است یعنی تصور کنید ما ۴۰ درصد استامینوفن در کشور داشته باشیم.
صنعت پلاسما، دو بخش دارد. یکی که درواقع پلاسما را جمع آوری میکنند، بخش جمع آوری هستند. یک قسمتی هم Fractionantion و Purification است که پلاسمای جمع شده را تبدیل به محصول نهایی می کنند. ما در بحث دوم که بسیار بسیار ضعیف هستیم.
در حال حاضر فقط پادرا سرم است که محصول در بازار دارد. شرکت مدوک زیست دارو که پالایشگاه است، نزدیک به بازار است و چند شرکت دیگر هم هستند که کار میکنند. پس در پالایش بسیار جای کار داریم و میتوانیم آن را بسیار گسترش دهیم.
در جمع آوری هم از یک میلیون لیتر، ۴۰۰ هزار لیتر را تامین میکنیم و ۶۰۰ هزار لیتر آن باقیمانده است. هر دوی این قسمتها، نیاز به سرمایه گذاری و ایده دارد تا بتوانیم کار را پیش ببریم.
در بخش جمع آوری، سازمان انتقال خون همکاری کافی ندارد؟
خیر، ببینید در تمام دنیا، غولهای پلاسمایی خود بخش جمع آوری پلاسما دارند. ممکن است که از سازمان انتقال خون در کشورهای مختلف یا از هلالاحمر و صلیب سرخ جهانی هم این پلاسما را بگیرند ولی عمدهی مراکز، برای خود این شرکتها است.
در ایران هم به همین صورت است. در ایران هم ما شرکتهایی داریم، مثل پالایش پژوهش خون، بهستان پلاسما، پلاسما خوارزمی و بیودارو شرکتهای خصوصی هستند که پلاسمای خون را از اهداکنندهی خون جمعآوری میکنند و ارسال میکنند به آلمان و آنجا تبدیل به محصول نهایی میکنند، یعنی پالایش میکنند و به ایران برمیگرداند.
انتظار می رود سازمان انتقال خون همراهی و همکاری بیشتری را به عنوان نهاد نظارتی با بخش خصوصی داشته باشد. امیدوارم به مرور ارتباط بهتری بین نهاد های نظارتی و صنعت شکل بگیرد که سرعت پیشرفت صنعت دو چندان شود.
داروهای ضدمار و ضد عقربی که تولید میکنید، نمونهی خارجی هم دارند؟
خیر
یعنی تمام این داروها ایرانی هستند؟
بله، چون اصلا این امکان را ندارد که نمونهی خارجی داشته باشد. چرا؟ چون مار و عقرب بومی کشور ما هستند. به عنوان مثال ما یک افعی در کشور داریم که اسم آن افعی شاخدار ایرانی است. Pseudocerastes persicus این اصلا در فرانسه نیست که فرانسه بخواهد پادزهر آن را تولید کند یا عقرب دم پهن عربی Androctonus crassicauda این اصلا بیرون از منطقهی خاورمیانه نیست که کسی بخواهد آن را تولید کند. این باعث میشود که رقیب خارجی وجود نداشته باشد.
رقیب داخلی هم فقط سرم سازی رازی است که سرم سازی رازی هم ۵۰ سال به تنهایی زحمت این کشور را کشید و سرم مار و عقرب تولید و وارد بازار کرد ولی تکنولوژی آن ها اگر اشتباه نکنم، برای مرحوم پروفسور لطیفی در سال ۱۳۴۰ است که از فرانسه به کشور آورد.
چقدر طول کشید تا این داروها را روانه بازار کنید؟
پادرا سرم تقریبا تمام رکوردهای سازمان غذا و دارو را تغییر داد. یعنی در حال حاضر سریعترین ورود به بازار و سریعترین ساخت کارخانه متعلق به پادرا سرم است. ولی اگر بخواهم تاریخی به شما بگویم، ما از اسفند۹۵ R&D خود را شروع کردیم و ابتدای تیر ماه ۹۶ محصول اولیهی خود را داشتیم.
یک نمونهی آزمایشگاهی خوبی از محصول داشتیم که شکرخدا جواب تستها را میداد. بر اساس آن محصول اولیهای که داشتیم هم شروع به ساختن کارخانهی خود کردیم و ظرف مدت تقریبا هشت ماه، یعنی تا آخر سال ۹۶ سایت ما تمام شد و در سال ۹۷ درخواست بازرسی GMP و ورود به بازار را دادیم و در شهریور ۹۷ اولین بچ صنعتی خود را در ویال پُر کردیم و برای سازمان غذا و دارو ارسال کردیم که هم پرونده و هم نمونهی ارسالی ما را بررسی کنند.
طراحی آزمایشات بالینی را هم از دی ماه سال ۹۷ شروع کردیم و تقریبا اجرای مطالعه بالینی ما در سه ماه کامل شد که این هم خود یک رکورد بود و درنهایت اردیبهشت سال ۹۸ پادزهر عقرب ما وارد بازار شد.
شما صادرات هم دارید؟
بله، با توجه به اینکه اقلیم عراق مشابه ما است و گونههای ماری که دارند با ما یکسان است، به آن جا هم صادرات انجام میدهیم.
مهمترین چالشهای این مسیر، چه بوده است؟
اولین چیزی که فرد را دلسرد میکند و باید در آن مقاومت کنید این است که در ایران هر میزان هم گانت چارت داشته باشید باز هم با واقعیت هم خوانی دقیقی ندارد.
روزی که شروع به ساختن کارخانه کردیم قیمت دلار، چهار هزار تومان بود و روزی که کارخانهی ما تکمیل شد، فکر میکنم که دلار دوازده هزار تومان شده بود. همین یک مورد کافی بود که تمام محاسبات ما دچار مشکل شود.
جدا از این، فرد میگوید که من این کالا را تولید میکنم و وارد بازار میکنم. بعد از تولید، سیاستهایی که یکسان نیست، تضاد منافعی که بین سازمانهای دولتی وجود دارد و … تمام این موارد فرد را دچار مشکل میکند. به عنوان مثال یکی از معضلهایی که وجود دارد و هنوز هم وجود دارد، این است که سازمان حفاظت از محیط زیست میگوید: تمام گونههای مارهای سمی ایران، تحت حمایت سازمان محیط زیست هستند و شما حق برداشت از طبیعت ندارید و اگر میخواهید پادزهر تولید کنید، این مشکل شماست و من به عنوان سازمان محیط زیست اجازهی صید نمیدهم.
بعد ما با این سازمان صحبت کردهایم و میگوید که شما از سازمان غذا و دارو مجوز تولید بگیرید، من مجوز صید به شما میدهم. سازمان غذا و دارو هم میگوید: شما سه بچ تولید کنید تا با آن، بتوانید مجوز صید بگیرید. حال اگر مجوز صید نداشته باشم، چطور باید تولید کنم؟
ما در یک حلقه گیر افتادهایم. در صورتی که سازمان محیطزیست و سایر سازمان های دولتی شاید میتوانستند همکاری و همراهی بیشتری با ما داشته باشند.
یکی دیگر از چالش برانگیزترین مباحث کلان حوزهی دارو، رگولاتوری است. وضعیت رگولاتوری تولیدات شما به چه صورت است؟
سوال سختی میپرسید ولی سازمان غذا و داروی ما، در بدنهی کارشناسی، سازمان بدی نیست. اتفاقا سازمانی ساختارمند و نظام یافته است و دستورالعملها مشخص است ولی در مدیریت ارشد مشکلات عدیدهای دارد.
ببینید ما در چهار سال دولت دوم آقای روحانی، پنج مدیرکل دارو را تغییر دادیم یعنی هیچ دو سالی را ما با یک مدیرکل پیش نبردیم. مدیرانی هم که به سرکار میآمدند که از پشت میز دانشگاه آمده بودند یعنی یک روز هم در صنعت نبودند و بعد مدیران سازمان غذا و دارو شده بودند.
یعنی تا روند تایید درخواست شما به تایید نهایی میرسید، رئیس سازمان تغییر میکرد؟
بله، متاسفانه این مشکل وجود داشت ولی از نظر سطح سواد، کارشناسان آنجا، برای مثال ۱۵ سال است که در این حوزه کار کرده و افراد با سوادی هستند.
یک انتقادی من به سازمان غذا و دارو دارم، این است که نباید با تمام شرکتها به طور یکسان برخورد کنند. برای مثال: پادرا سرم که یک شرکت نوپا است و در حوزهای قدم گذاشته است که تا به حال کاری در کشور انجام نشده است، خب شما با این شرکت همکاری کنید. حتی اگر ۸۰ درصد استانداردها را هم دارد با آن همکاری کنید، بگذارید تا با بودجهی خود بیاید و کمک کند. بعد که وارد بازار شد، آن ۲۰ درصد باقیمانده را هم جبران کند.
یکی از روشهای درمانی که برای کووید ۱۹ بود، این بود که از ایمونوگلوبولین در پلاسمای افرادی که بهبود پیدا میکردند برای درمان استفاده میکردند. پادرا سرم به این حوزه هم وارد شد؟
واقعیت این است که ما همان اوایل کووید که فکر میکنم اسفند سال ۹۸ بود، نامهای برای سازمان غذا و دارو ارسال کردیم به این مضمون که ما آمادگی داریم که ایمونوگلوبین بهبود یافتگان را فراکشنه کنیم و در اختیار دوستان قرار دهیم.
سازمان غذا و دارو همراهی نکرد و نتیجه این شد که من این نامه را برای خبرگزاری فانا ارسال کردم و فانا خبر را منتشر کرد که بحثی در آن نباشد.
حتی در آن زمان به خاطر دارم که شرکت تاکدای ژاپن، یک محصولی را با نام تاکدا ۸۸۸، برای این مورد معرفی کرد که پلاسما را فراکشنه کند. در آن زمان مشکل ژاپن این بود که البته شاید مزیتی که داشتند این بود که به قدری تعداد بهبود یافتگان و همینطور تعداد مبتلاهایی که داشتند کم بود که پلاسمای کافی نداشتند ما ولی هم تعداد بهبودیافتگان و هم تعداد مبتلایانی که داشتیم افزایش پیدا میکرد و میتوانستیم که از پلاسمای آن استفاده کنیم اما با کم لطفیهای دوستان نتوانستیم این کار را انجام دهیم. البته که بعد ها اصلا اثبات شد که این روش کارآمدی چندانی ندارد.
پادراسرم جزو تیمهای پرسیس ژن بوده است؟
بله ما ایده خود را به پرسیس بردیم و از خروجی های پرسیس هستیم.
داستان آن چه بود؟
تیم فناوری ما با یک تکنولوژی تولید پادزهر آشنا بودند که به آن تکنولوژی هندی میگویند و بر مبنای استفاده از نمکهای سولفات برای رسوبگذاری و این موارد است.
ما با همین ایده به سراغ پرسیس رفتیم، طرح اولیهای که در آن زمان داشتیم این بود که با روش سولفات کار کنیم. در آن زمان من نبودم و دوستانی که فناور بودند مذاکره را با پرسیس شروع کردند. دوستان پرسیس در آنجا این ایده را مطرح میکنند که چه روشهای جدیدتری وجود دارد؟
و نتیجهی همفکری دو تیم پرسیس و تیم فناور پادرا سرم این میشود؛ که ما بیایم یک روشی استفاده کنیم، بین روشی که در هندیها استفاده میکنند و روشی که برزیلیها استفاده میکنند. این موضوع در دستور کار قرار گرفت که در واقع استفاده از کاپریلیک اسید بود و واقعا ادغام بسیار خوبی اتفاق افتاد.
چه مدت در پرسیس بودید؟
ما تقریبا سه ماه در پرسیس بودیم و بعد هم به مدت شش ماه دوستان پرسیس برای انتقال دانش فنی به پادرا آمدند.
اکنون پادرا در کجا مستقر است؟
پالایشگاه ما در مرکز رشد بهنود است. یک فارم هم در روستای خسروآباد که نزدیک همین نظرآباد است، داریم که اسبها آنجا هستند که به آنها ونوم تزریق میشود که آنتی ونوم تولید کنند.
جذب سرمایهی شما چگونه بوده است؟
جذب سرمایهی ما واقعا چند مرحله بوده است ولی دو مرحلهی اساسی داشت: یک مرحله همان قسمتی بود که ما یک ایده را در پرسیس مطرح میکردیم و یک مرحله بعد از این بود که در واقع آن محصول اولیه را از پرسیس خارج کردیم و تستهای پری کلینیکال را انجام دادیم.
ما در این دو مقطع توانستیم جذب سرمایه کنیم و آن سرمایه هم در حدی بود که بتوانیم حداقلها را اجرا کنیم و هزینهی بسیاری از استانداردهایی که در سطح بینالمللی واجب و لازم است را نداشتیم.
هولدینگ سیناژن کمک نکرد؟
با وجود اینکه من همیشه خود را شاگرد خانم دکتر حامدیفر میدانم و هرچیزی که در حوزهی مدیریت میدانم واقعا کمک و راهنمایی خانم دکتر حامدیفر و آقای دکتر مهبودی بوده است ولی مجموعهی ما کاملا از نظر اقتصادی و مدیریتی از گروه دارویی سیناژن جدا است.
چه چشماندازی برای توسعهی پادرا سرم در نظر گرفتهاید؟
پادرا سرم ماموریتی که برای خود متصور است این است که ما باید تا سال ۱۴۰۴ سبد محصولات مشتق از پلاسمای هایپرایمیون را به طور اختصاصی در کشور کامل کنیم و بتوانیم نیاز کشور را به طور کامل تامین کنیم. هفت ـ هشت محصول در این سبد وجود دارد که ما دو محصول را در حال حاضر در بازار داریم و چهار مورد را در R&D دنبال می کنیم که فکر میکنم دو مورد را تا پایان امسال به امید خدا وارد بازار کنیم و دو مورد را هم سال آینده تا پایان سال ۱۴۰۱ بتوانیم وارد بازار کنیم؛ این افقی است که ما در نظر داریم.
در مسیر تولید داروهای مخصوص پادراسرم، خاطرهای هست که در ذهن شما مانده باشد و بخواهید به ما بگویید؟
خاطره که زیاد هست، ولی چیزی که برای بنده حالت عجیب و در عین حال لذت بخش و پراسترسی بود، پادزهر عقرب زدگی ما بود که باید تست میشد.
من برای همکارانم در تمام عرصهها احترام قائل هستم و نمیخواهم که مقایسهی خلافی انجام دهم ولی داروها دو دسته هستند: یک دارویی که دل درد و دل پیچه را رفع میکند. یا دارویی است که آرتریت روماتوئید دارم، درد من را کاهش میدهد. یک دارویی هم هست که من در حال مرگ هستم و این دارو را باید به من تزریق کنند که آیا نتیجه بدهد یا خیر؟ یعنی جای اشتباه ندارد. اگر ما میگوییم که صنعت دارو مستقیما با جان افراد سروکار دارد، این در لحظه با جان افراد سروکار دارد.
ما مجوزها را از سازمان غذا و دارو برای مطالعهی بالینی گرفتیم و در بیمارستان رازی اهواز که در آن زمان مرکز انجام مطالعهی ما بود، دارو تامین شده بود اما باید منتظر میشدیم که فردی را عقرب نیش بزند و به اورژانس مراجعه کند.
اتفاقا در دی ماه سال ۹۷، سفر هم بودم که از بیمارستان تماس گرفتند که یک مریض عقرب زده به بیمارستان آمده است. آیا این دارو را تزریق کنیم یا نه؟
من هم حس مطالعهی بالینی را داشتم و هم محصولی است که درگیر تولید آن بوده و مدیر پروژهی آن خودم بودم. در آن لحظه استرس زیادی داشتم که چه اتفاقی قرار است بیفتد و شکرخدا همکاران بیمارستان تزریق کردند و حدود ۳۰ دقیقهی بعد تماس گرفتند که بیمار شرایط نرمالی دارد و واقعا لحظهی لذت بخشی برای من بود.
بیمار چند ساله بود؟
یک دختر خانم ۱۵ ساله بود. بهترین خاطرهای که داشتم شاید این باشد. بدترین خاطرهای هم که دارم این است که یک گونهی عقربی در ایران داریم به نام عقرب گادیم که بسیار عقرب عجیبی است و اصلا اثرات نورولوژیک ندارد و بافت را تخریب میکند و این که اثری بر اعصاب ندارد، باعث میشود که بیمار اصلا درد را احساس نکند.
اگر آن عقرب فردی را که آگاهی کافی ندارد نیش بزند، حسی مانند اینکه پشه نیش زده است دارد و اهمیتی به آن نمیدهد اما بافت های بدن را به مرور تخریب میکند و اگر وارد جریان خون شود، شروع به تخریب مجاری ادراری میکند و عمدتا مصدومهایی که به اورژانس مراجعه میکنند، با خون در ادرار مراجعه میکنند که واقعا وضعیت وخیمی است.
به خاطر دارم که برای سرکشیهای دورهای مطالعهی بالینی، به اهواز رفته بودم که تماس گرفتند که یک دختر عشایر لالی را عقرب نیش زده و به اورژانس بیمارستان رازی گفتهاند آماده باشید که ما این بیمار را میآوریم. لالی از توابع مسجدسلیمان هست و در آنجا دارو نبود و بیمار که رسید به بیمارستان رازی زنده بود، ولی ما متاسفانه نتوانستیم کاری انجام دهیم.
این اتفاق بدی بود و تنها علتی هم که داشت، عدم توزیع مناسب آنتیونوم در کشور است. چرا نباید در لالی آنتیونوم داشته باشیم زمانی که من تولیدکننده هستم و دو برابر حالت فعلی توان تولید دارم ولی هموطن من باید به دلیل عدم وجود آنتیونوم در لالی، ادنیکا، شوش، شوشتر، مسجد سلیمان و… بمیرد؟ من تمام این شهرها را رفتهام و عمدهی آنها کمبود آنتیونوم دارند و هموطن ما از بین میرود به خاطر عدم مدیریت صحیح و این تلخترین قسمت پادرا سرم است.
توصیهای دارید به دانشجوهایی که بخواهند وارد صنعت شده و زیست کارآفرینی را پیگیری کنند؟
ایدهای که دارید را دنبال کنید و همیشه بدانید که آن ایدهای که شروع میکنید، بزرگتر از آن چیزی است که شما فکر میکنید. اگر سال ۹۵ از من میپرسیدید که انتهای پادرا سرم چیست؟ میگفتم که خب انتهای کار ما این است که پادزهر تولید میکنیم؛ نه تعریفی از پلاسما، مشتق از پلاسما، پالایشگاه را میدانستم و نه اینکه داروهای هاری و هپاتیت و کزاز را هم میشود از این روش تولید کرد.
زمانی که وارد کار شدیم، دیدیم که چقدر میشود این کار را گسترش داد و تا چه میزان میتواند جدیتر باشد. درواقع توصیهی اولی که دارم همین است که ایدههای خود را پیگیری کنید، ایده بزرگتر از آن چیزی هست که شما فکر میکنید و ابعاد آن بعدا برای شما آشکار میشود.
دوم اینکه دنیا از دانش به سمت مهارت تغییر جهت میدهد. من به عنوان یک مدیرعامل و فردی که در صنعت است، اگر به دوران دانشجویی برگردم میگویم که کاش به جای اینکه فقط واحدهای درسی را پاس کنم، چهارتا مهارت یاد میگرفتم. به طور خاص مهارت تضمین کیفیت یاد میگرفتم؛ چیزی که صنعت بیوتکنولوژی ما را ارتقا داده است. اگر دانشجوها بتوانند در اسکیلهای تضمین کیفیت مهارت پیدا کنند، بسیار میتواند کمک کننده باشد.
حرف آخر؟
فقط توصیهی اکید من این است که هیچوقت هدف خود را محدود به شرایط موجود نگذارید. یعنی به نظر من اگر هر بیوتکنولوژیستی فکر کند که شرکت من شبیه پادرا سرم شود، اشتباه است چون هر فردی قصهی خود را دارد.
قصهی خود را خوب بسازید و سعی نکنید که از روی کسی کپی کنید.