اگر نگاهی به فرهنگ لغت بیاندازیم واژه خلاقیت دارای معانی مختلفی از جمله آفرینشگری، نوآفرینی، نوآوری، آفرینش گر می باشد. وجه مشترک تمام این کلمات در خلق ایده ای نو می باشد. خلاقیت را می توان به صورت های گوناگونی تعریف کرد اما شاید بهترین تعریف خلاقیت را اینگونه مطرح کرد :
در جواب خلاقیت چیست ؟ می توان جواب های دیگری را مورد بررسی قرار داد که به صورت گذرا به تعدادی از آنها می پردازیم :
- خلاقیت به فرایندی ذهنی گفته می شود که از فردی مشخص و در زمانی معلوم مشاهده می شود ، فرآیندی که منجر به تولید اثری جدید میگردد ( ایده یا … )
- خلاقیت را می توان مشاهده اتفاقات از منظری غیر معقول و جدید ، توجه خاص به مسائل از زاویه دیدی که توسط دیگران کمتر قابل مشاهده است و در انتها ارائه روش های جدید ، غیر معمولی و موثر دانست.
- خلاقیت عبارت است از تحولات دامنه دار و جهشی درفکر و ذهن انسان ، به نحوی که حائز یک توانایی در ترکیب عوامل قبلی به طرق جدید باشد.
- خلاقیت عبارت است از استفاده کامل از توانایی های ذهنی برای ایجاد و ساخت یک راه حل یا مفهومی نو نسبت به خود شخص خلاق .
از آنجا که دو نوع کاملاً متفاوت از خلاقیت وجود دارد، باید از همین ابتدا، تعریف روشنی از خلاقیت مد نظرمان ارائه دهیم. تعریف اول، خلاقیت فنی است، یعنی افراد نظریه، فناوری یا ایدههای جدیدی ارائه می دهند. این همان خلاقیتی است که در اینجا مورد بحث قرار می دهیم. تعریف دوم، خلاقیت هنری است، که بیشتر از دل مهارت، تکنیک و خودبیانگری متولد می شود. خلاقیت هنری، فراتر از محدوده این مقاله است.
بسیاری از تکنیکهایی که در این مقاله به آنها اشاره میکنیم، مورد استفاده متفکران بزرگ قرار گرفته و خلاقیت آنها را برانگیختهاند. مثلاً، آلبرت انیشتین از نوع غیررسمی «انگیزش» خودش برای جرقه زدن ایدههایی استفاده کرد که به نظریه نسبیت منجر شدند. اما هر کسی میتواند خلاقیت فنی را یاد بگیرد و از این ابزارها استفاده کند. این ابزارها طراحی شدهاند تا شما را در ابداع راهکارهای خلاقانه و تخیلی برای مسائل یاری نمایند و کمکتان کنند تا فرصتهایی را شناسایی کنید که درغیراینصورت از دست خواهند رفت.
دو رویکرد عمده را میتوان در خلاقیت فنی شناسایی کرد: تفکر برنامه ریزی شده، و تفکر جانبی. تفکر برنامه ریزی شده بر راههای منطقی یا ساختیافته برای خلق یک محصول یا خدمت جدید تکیه دارند. از نمونههای این رویکرد، میتوان به تحلیل ریخت شناختی و ماتریس قالب بندی مجدد اشاره کرد.
رویکرد اصلی دیگر، از تفکر جانبی استفاده میکند. نمونههای این رویکرد، طوفان فکری، درونداد تصادفی، و انگیزش است. تفکر جانبی، توسط ادوارد دُبونو مطرح شده است.
تفکر برنامهریزی شده و تفکر جانبی
تفکر جانبی تشخیص میدهد که مغزهای ما، سیستمهای بازشناسی الگو هستند و مثل رایانه کار نمیکنند. سالها آموزش لازم است تا یاد بگیریم یک حساب ساده را انجام دهیم کاری که رایانهها بسیار راحت انجام میدهند. از سوی دیگر، میتوانیم فوراً الگوهایی مثل صورت، زبان، و دستخط را تشخیص دهیم. تنها رایانههایی که قادر به انجام این کارها هستند، از مدلسازی نحوه کار سلولهای مغز انسان استفاده میکنند. بااینحال، قبل از اینکه رایانهها به توانایی ما در مدیریت الگوها برسند باید قویتر شوند. فایده بازشناسی درست الگو این است که میتوانیم اشیا و موقعیتها را با سرعت زیادی تشخیص دهیم. تصورش را بکنید چقدر وقتتان تلف میشد اگر قرار بود هر بار که به یک قوطی استوانهای حاوی مایعی گازدار میرسید تحلیل کاملی انجام دهید. اکثر مردم فقط در قوطی نوشابه گازدارشان را باز خواهند کرد. بدون بازشناسی الگو، از گرسنگی تلف، یا خورده میشدیم و نمیتوانستیم به شکل ایمن از خیابان عبور کنیم.
متأسفانه، ما در الگوهایمان گیر میکنیم. تمایل داریم در محدوده همانها فکر کنیم. راهکارهایی که ارائه میدهیم، براساس راهکارهای قبلیِ مسائل مشابه هستند. معمولاً برایمان پیش نمیآید که از راهحلهای متعلق به الگوهای دیگر استفاده کنیم.
ما باید از تکنیکهای تفکر جانبی جهت کنار گذاشتن این شیوه از تفکر صاحب الگو استفاده کنیم. این تکنیکها کمکمان میکنند تا به راهحلهای شگفتانگیز، درخشان و اصیلی برای مسائل و فرصتها برسیم.
لازم به ذکر است که هر نوع رویکردی نقاط قوت خودش را دارد. تفکر منطقی و منضبط، در بهتر کردن محصولات و خدمات بسیار مؤثر است. بااینوجود تنها تا جایی میتواند پیش برود که تمام پیشرفتهای عملی به آن رسیدهاند. تفکر جانبی میتواند مفاهیم و ایدههای کاملاً تازه و پیشرفتهای درخشانی را در سیستمهای موجود مطرح کند. اما در جای غلط میتواند عقیم یا مزاحم باشد.
چهارچوب خلاقانه ذهن
اغلب، تنها تفاوت میان افراد خلاق و غیرخلاق، خود-ادراکی است. افراد خلاق خودشان را خلاق پنداشته و آزادی خلق کردن را به خود میدهند. اشخاص غیرخلاق، درباره خلاقیت فکر نکرده و فرصت خلق کردن هیچ چیز تازهای را به خودشان نمیدهند.
آنچه در خلاق بودن مطرح است، کنار گذاشتن زمان لازم برای برداشتن گامی رو به عقب و پرسیدن این سؤال از خودتان است که آیا راه بهتری برای انجام دادن این کار وجود ندارد؟ ادوارد دُبرونو این حالت را «درنگ خلاق» مینامد. وی میگوید که این شاید فقط یک وقفه کوتاه ۳۰ ثانیهای باشد، اما میبایست به بخش عادی و همیشگی تفکر تبدیل شود. این درنگ، به تزکیه نفس نیاز دارد، چراکه فراموش کردنش ساده است.
تغییر نگرش مهم دیگر، دیدن مسائل در قالب فرصتهایی برای پیشرفت است. شاید این حرف کلیشهای باشد، اما درست است. هروقت مسئلهای را حل میکنید، بعد از آن محصول یا خدمت بهتری برای عرضه دارید.
استفاده از خلاقیت
اگر به دنبال خلاقیت، عمل رخ ندهد، خلاقیت عقیم و بیحاصل خواهد بود. ایدهها باید قبل از آنکه هر گونه ارزشی داشته باشند، ارزیابی شده، بهبود یافته و پس از صیقل خوردن، به بازار عرضه شوند. دیگر بخشهای وبسایت اکوموتیو به ابزارهای ارزیابی، تجزیه و تحلیل و برنامهریزیِ لازم برای انجام این کار میپردازند. بهعلاوه، تکنیکهای مدیریت زمان و استرس را توضیح میدهند که درصورت فروکش کردن ایدههای خلاقانه خود به آنها نیاز خواهید داشت.